#دختر_بوکسور_پارت_77

آرتا _ تربچه .. به سلامتی سر قبر خودت دیگه ؟

ای بیشرف .. به من تیکه میندازی

_ نه اتفاقا دارم میرم سر قبر یه نفر که واسش فاتحه بخونم

آرتا _ اونوقت اون یه نفر اسمش وانیا نیست

_ نه کی گفته چشای تو مشکل داره ؟ اسمش آرتا مجد بود

بدبخت از حرص داشت فکشو رو هم فشار میداد

آرتا _ که آرتا مجد بود دیگه نه ؟

_ آره

آرتا _ وایسا برات دارم ..انگار تو نمیخای آدم شی نه ؟

به سمتم حمله کرد .. منم یه پا داشتم 100 تای دیگه هم گدایی کردم و د برو که رفتی ..حالا ندو کی بدو ..همچین میدوئیدم انگار تو مسایقات دو ماراتون هستم و باید اول شم

همین که به در اتاق رسیدم برگشتم پشت سرمو نگاه کردم ببینم کجاست که دیدم یه قدمیمه یه هیننن بلند گفتم و سریع حمله ور شدم سمت در ..

ها چیه فکر کردین شانس داشتم در و باز کردم و قبل از اینکه بیاد سمتم من پریدم داخل .. باید بگم که نخیرم تا اومدم درو باز کنم اون دستشو گزاشت رو دستمو درو کشید سمت خودش و در تالاپی بسته شد. از پشت سرشو اورد کنار گوشم

هنوز پشتم بهش بود و دستم رو دستگیره در . نزدیک شدنش از پشت بهم رو احساس میکردم .. وواقعا ترسیده بودم اون موقع وندی بود یه چیزی ولی الان که کسی نبود

از پشت چسپید بهم و سرشو آورد کنار گوشم با دستشم همچین اون دستم که رو دستگیره بود رو فشار میداد که نزدیک بود پودر بشن


romangram.com | @romangram_com