#دختر_بوکسور_پارت_75
ونداد _ وانی من دارم میرم
_ هییییییی
ونداد _ وانیا چیه ؟ چت شد ؟ چرا همچین میکنی ؟
_ ونداد این چه طرز اومدنه سکته کردم رفت
ونداد _ خب به من چه تو هواست نبود من چیکار کنم . من مثل همیشه اومدم
_ خب حالا چیکار داری
ونداد _ بیا که میخام برم نمیخای ازم خداحافظی کنی ؟
_ وندی حالا نمیشه نری ؟
ونداد _ نه باید حتما برم ..چرا مشکلی پیش اومده
با چشمم دور تا دور آشپزخونه رو نگاه کردم ولی نبود مثل اینکه قبل از اینکه وندی بیاد رفته بود بیرون .. نمیدونستم گفتن این موضوع به وندی درسته یا نه ..دو دل بودم از اینکه بهش بگم چه اتفاقی افتاده یا نه ولی یه حس ناشناخته ای هی بهم تشر میزد که لازم نیست بهش بگی
مگه خودم چلاغم خودم از پسش بر میام دیگه چرا پای وندی رو وسط بکشم .یه بار دیدم واسه ر*ق*صیدنم چیکار کرد حالا لابد تا جنازشو نندازه ول نمیکنه .. بخاطر همین بیخیال شدم و هیچی بهش نگفتم
_ نه چیزی نشده .. فقط دلم برات تنگ میشه داداشی
ونداد _ ای وروجک بهت قول میدم دو سه روز دیگه بیام
سرو تکون دادم و همراه وندی به سمت حال حرکت کردم جلو تلوزیون نشسته بود و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده داشت کانالها رو بالا و پائین میکرد چقدر این بشر رو داره
romangram.com | @romangram_com