#دختر_بوکسور_پارت_74

_ اون هیکل مثل گوریلتو وردار از رو من کثافت ..وحشیی آمازونی

دیگه نتونستم ادامه بدم چون با دست چپش دو طرف صورتمو گرفت و فشار داد جوری که لبام غنچه شده بود ..دیگه داشت گریم میگرفت آخه این ونداد گور به گور شده کجاست پس چرا پیداش نمیشه

نگاش که به لبام افتاد یه لحظه حالت نگاش تغییر کرد یه جور دیگه ای که نفهمیدم ولی خیلی زود برگشت به همون حالت اولش نگاش هی بین لبام و چشمام در رفت آمد بود منم هی در حال جفتک پرونی تا بلکه بتونم از زیرش در رم ولی آخه مگه میشد

یه لبخند بد جنس اومد رو لبش ولی اخماش همونطور تو هم بود منم محو چشماش بودم و اصلا یادم رفته بود که باید تقلا کنم . همینطور داشت نزدیکر میشد و نگاه اون به لبهام ولی نگاه من محو اون دوتا گوی قهوه ای تیره بود .

اصلا نمیدونستم چرا نمتونستم تقلا کنم هیچ کاری ازم بر نمیومد به جای اینکه احساس بدی داشته باشم دلم میخاست یه بار منم تجربه کنم

دستش از گزدنم باز شده بود و الان نیم تنش بود که رو بدن من خم بود با کمترین فاصله ی ممکن با هر نفسی که میکشید سینش به قفسه ی سینه ی من برخود میکردو همینطور برعکس

نفسم از این همه نزدیکی داشت بند میومد نفسو فوت کردم که چشاش بسته شد ولی خیلی زود دوباره بازش کرد حالا دیگه فاصله ی لبهامون به یه سانت وصل بود اگه کوچکترین حرکتی میکردیم پایانش میشد یه ب*و*سه

ناخودآگاه چشام بسته شد و منتظر اون ب*و*سه بودم گرمی نفساش داشت اذیتم میکرد ....

ناخودآگاه چشام بسته شد و منتظر اون ب*و*سه بودم گرمی نفساش داشت اذیتم میکرد ....

منتظر بودم تا ب*و*سیده بشم که صدای ونداد باعث شد هر دو هل کنیم و اون سریع بدنش و از رو من برداشت .خیلی هل شده بودم و بدنم داغ شده بود نمیدونم منه خاک برسر چم شده بود چرا اعتراضی نکردم

چرا مثل بقیه نزدم تو صورتش چرا ؟ اینا سوالایی بود که مثل خوره به جونم افتاده بود از طرفی ازش خجالت میکشیدم نمیتونستم سرمو بلند کنم و بهش نگاه کنم نمیدونم چرا منی که با خجالت غریبه بودم حالا دارم از این زشته بیریخته خجالت میکشم

به سمت یخچال رفتم و درشو باز کردم هجوم هوای خنکی که به پوست صورتم خورد باعث شد احساس خوبی کنم نمیدونم چرا بی دلیل رفتم سراغ یخچال با کمی فکر کردن و نگاه کردن تو یخچال بلاخره اون چیزی رو که میخاستم پیداش کردم

با دستم بطریه آب رو برداشتم و یه نفس سر کشیدم کل وجودم خنک شد واقعا بهش احتیاج داشتم بطری رو گذاشتم تو یخچال و درش و بستم

با صدای ونداد یه هین بلند کشیدمو دستمو گذاشتم رو قفسه سینم


romangram.com | @romangram_com