#دختر_بوکسور_پارت_61
به چشماش نگاه کردم شیطون بودن ولی یه کمی دلخوری هم توشون بود ولی خیلی کم . ونداد همه تلاششو میکرد تا بتونه منو بخندونه عذاب وجدان داشتم من یه معذرت خواهی بهش بدهکار بودم اونم بابت کار اشتباهی که کردم
چشام دوباره تر شد از به یاد آوردن اتفاقاتی که همین چند ساعت پیش افتاده بود
_ وندادی منو ببخش .باور کن نفهمیدم که چی شد ؟ ولی اون زمان اصلا یادم نبود که نباید این کارو میکردم ..منـــ....
نزاشت ادامه حرفمو بزنم و منو محکم کشید تو بغلش با یه دستش کتفم و نوازش میکرد و با یه دست دیگش هم موهامو چونشو گزاشته بود رو سرم بعد از اینکه یه ب*و*سه رو موهام زد با لحن شیطونی شروع کرد به حرف زدن
وندی _ نبینم وزق چش کلنگیه من ناراحت باشه . درسته کارش اشتباه بود ولی داداش فرشتش همشو بخشید البته به واسطه ی اون میمون درختی که کل گ*ن*ا*هاشو به گردن گرفت
بعد هم ریز خندید متوجه منظورش نشدم یعنی آرتا همون زشته بیریخته راضیش کرده ؟ ولی چه طوری ؟الان اگه تو هر موقعیت دیگه ای بودیم مطمعنا گردنشو میزدم که بهم گفت وزق چش کلنگی ولی الان ...
وندی یدونه محکم زد به پهلوم که از درد نفسم تو سینه حبس شد خب اگه اون به روی خودش نمیاره چرا من بیارم راستش کار زیاد بدی نکردم که فقط ر*ق*صیدم
وجدان _ نه جون من بیا برو یه کاریم بکن تعارف معارف نداریم که
_ تو یکی خفه باز پریدی وسط اونم با جورابای بو گندو
وجدان _ باز تو حالت خوب نیست داری چرت میگی
_ من بعدا با تو کار دارم حالام هری تا خفت نکردم
وجدان _ هه هه خفم کنی خودت میمیری
_ برو دیگه حوصلت نیست
وجدان _ باشه رفتم ولی من که میدونم تو دلت عروسی بود
romangram.com | @romangram_com