#دختر_بوکسور_پارت_41

_ آخه اون از کجت میدونست کجایی که سر خود پاشه بیاد تو هم حرفا میزنیا

_ برو گم شو اینو به یکی بگو که فضول نباشه صد در صد از مامان پرسیده بعد بهم زنگ زده

_ تو هم راست میگیا

_ خب معلومه که راست میگم من همیشه راست میگم

_ خب حالا پرو نشو من رفتم

_ به سلامت دیگه صدات نیاد

منم خل شدما هی دارم با خودم حرف میزنم یکی از چشمامو باز کردم تا خوابم نپره به ساعتی که رو به رو تختم بود و شکل یه دست مشت شده نگاه کردم ای وای خاک تو سرم ساعت دو هستش که

بگو این دختره چرا اینقدر جیغ جیغ میکرد باشگاه داشتم نرفتم ولی من که مرخصی گرفتم واسه سه هفته ..خب اون که نمی دونست .بیخیال شونه بالا انداختم و همینطور که خوابیده بودم یه نگاهی به خودم انداختم

پتو پیچیده شده بود دورم یکی از لنگامم زده بود بیرون تاپم تا زیر سینم رفته بود بالا پتو رو از رو اون یکی پامم برداشتم که دیدم بله خشتک شلوارمم چرخیده

از جام بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم بعد از عملیات تخلیه که باعث شد پوست شکمم بچسپه به ستون فقراتم رفتم جلو آینه تا یه آبی به سر و صورتم بزنم

که از دیدن خودم با اون وضعیت وحشت کردم اومدم جیغ بزنم که یادم اوفتاد وندی با اون زشته بیریخت خونه هستن واسه همین سریع یکی از دستامو گذاشتم رو دهنم و جیغمو خفه کردم حسابی که تخلیه انرژی شد راضی شدم تا دستمو بردارم و از توالت بزنم بیرون

جلو آینه با برس افتادم به جون موهام و تا جایی که شد حسابی شونه زدم خوب حالا بهتر شد یه برق لب هم زدم به لبام و از اتاق زدم بیرون

از پله ها که رفتم پائین دیدم وندی و اون زشته بیریخته نشستن رو مبلا یه سلام بلند و بالا گفتم که جفتشون برگشتن سمتم

_ سللللااااااااامم


romangram.com | @romangram_com