#دختر_بوکسور_پارت_40
یه لبخند اومد رو لبم من عاشق این داداش خوشکلم هستم کلمو به عنوان باشه تکون دادم
به سمت تخت رفتم و خودمو پرت کردم رو وندی که افتاد رو تخت منم روش سرمو گذاشتم رو سینش دستای اونم حلقه شد دور کمرم
با ب*و*سه ای که رو موهام زد لبخند رو لبم اومد و چشام با آرامش کامل بسته شد دیگه مطمئن بودم که هیچکی نمیتونه اذیتم کنه و با آرامش کامل به خواب رفتم
صبح با صدای گوشی از خواب بلند شدم با اعصاب داغون و چشای بسته داشتم دنبال گوشی میگشتم اینور اونور آخرم پائین تخت افتاده بود به سختی و هزار تا جونکندن برش داشتم و دکمه ی وصل تماس رو لمس کردم
_ هاا مزاحم خر نمیدونی کله ی صبحی نباید مزاحم دختر مردم بشی ؟
نگار _ وانننننننیییییااااااا خفه شیی ایشالله حالا تنها تنها میری شمال
_ برو بابا دلت خوشه تنها کجا بود وندی هم هست تازه دوستشم هست
یهو با دست زدم تو دهن خودم آخ سوتی از این بدتر من که میدونم این مرده ی وندی هست الان خودشو میکشه بیا با صدای جیغش گوشی رو از گوشم کمی دور کردم تا جیغ جیغش تموم شه
نگار _ خاکککککک تتتتتتوو سرت وااننیییاااا ..چرا به من نگفتیییییی .. من که میدونم میخوای منو از شوههرمم جدا کنی ..تو خجالت
نمیکشی من دارم میام شمال
_ تو بیخود میکنی دختره روانی ..خجالت نمیکشی جلو خودم قربون صدقه ی داداشم میری من غیرتیما
نگار _ بیخود من دارم میام ..درضمن یه نگاهی به ساعت بندازی بد نیست بای
نزاشت حرفی بزنم و گوشی رو قطع کرد .. ای دختره ی روانی نیگا منو بدخواب کرد آخه بگو مگه کرم داری ..مرض داری چته مزاحم من میشی .خب میای بیا به من چه
وجدانم یکی زد تو سرم
romangram.com | @romangram_com