#دختر_بوکسور_پارت_38

چشام بسته شد و گوشام آماده شنیدن

ونداد _ عزیزم چرا گریه میکنی ..من فدای اون اشکای آبجی خوشگلم بشم ..نریز این اشکارو من لیاقت ندارم ..درسته نباید سرت داد میزدم ولی قبول کن که تو هم مقصر بودی

_ ولی وندی من که نفهمیدم تو تو ماشین بودی اونطوری هم که تو بیدارم کردی فکر کردم منو دزدیدن ترسیدم آخه من هنوز کلی آرزو دارم هنوز که تو دایی نشدی ..هنوز..

نزاشت ادامه بدم شونه هاش داشت میلرزید و این نشونه ی این بود که داره گریه میکنه ..چیی گریه واسه چی وندی چرا باید گریه کنه .. خاک تو سرش اینقدر دوست داره دایی بشه . وایسا اگه داغ دایی شدنو به دلت نذاشتم وندی خوشمله. با این فکر یهو اشکام قطع شد و تند سرمو بلند کردم همونطور هم شروع کردم به حرف زدن

_ وندی چرا گریه میکن..............

ای ناکس این که داشت میخندید منو بگو هول کردم این چرا داره گریه میکنه

با مشت زدم به شونش که دست خودمو درد گرفت ای خاک تو سر من بکنن مثلا من بوکسور هستم

وندی _ ای خدا نکشتت دختر این حرفا چیه میزنی ؟یکمی حیا هم خوب چیزیه ها

_ وندی تو که خودت میدونی تنها چیزی که ما با هم دشمنیم خجالت هست

یه خنده ی آروم کرد و دوباره منو کشید تو بغلش

_ وندی جونم ساعت چنده ؟

یکی از دستاشو از دورم باز کرد و به مچ دستش نگاهی انداخت

وندی _ ساعت 2 شب . بهتره تو هم بخوابی که فردا کار زیاد دارم

_ وندی جونممممممم


romangram.com | @romangram_com