رمان دختر بوکسور

#دختر_بوکسور_پارت_31

یه دستی به سیبیلای نداشتش کشید

ونداد _ آخه تو رو فوت کنن که پرت میشی افق اونوقت من موندم چطوری این میخواد مسابقه بده اونم چی کیک بوکس

_ ای بابا ونداد یه روز که من خاستم باهات کل کل نکنم هی تو نزارا

ونداد _ آخه کیفش به همینه که دهنت هی بجنبه

_ مگه من گاوم که دهنم بچنبه ؟

یه نگاه عاقل اندر صفیح بهم انداخت

ونداد _ دست کمی نداری

_ اسپریه ای که دستم بود رو پرت کردم سمتش که م*س*تقیم خورد تو ملاجش اونم پخش شد رو تخت و شروع کرد کولی بازی در آوردن

وندا د_ الهی ذلیل شی دختره ی وحشی .. دستتمم که همش هرز میره .خدا به داد شوهرت برسه بدبخت گیر چه جونوری میوفته

_ هی ونداد از خودت مایه بزار من به این خوشملی و خانمی دلشم بخواد جونورم خودتی و .. و.. و..

ونداد_ و چی ؟ هان

_ و خودت

ونداد _ کم آوردی نه ؟ عشق میکنم وقتی نمیتونی فحشم بدی

_ کی گفته نمیتونم ؟


romangram.com | @romangram_com