#دختر_بوکسور_پارت_3
به پله ها که رسیدم یه نگاهی به پشتم انداختم که دیدم ونداد با آخرین سرعتش داره بهم نزدیک میشه زبونمو تا ته حلقم واسش در آوردمو سریع نشستم رو نرده کنار پله و آماده ی سر خوردن شدم دیدم اگه زهرمو نریزم نمیشه واسه همین قبل از اینکه بِسُرم زر زدم
_ ونداد دیشب چی خوردی که اونطوری گ.....دی ها ؟ راستشو بگو داداش به کسی نمیگم ..
همین که حرفم تموم شد سر خوردم به سمت پائین ولی خیال باطل چی فکر کردین این که در رفتم ولی باید با کمال ناامیدی بگم که نخیر برعکسش گیر افتادم اونم چیــــــی نه ببخشید یعنی دست ککیــــــــی؟؟ ونداد دیوونه..
دستشو دور کمرم حلقه کرد و با یه حرکت بلندم کرد و دوباره به سمت اتاق خودش برگشت همچین کولی بازی در میوردم انگار بچم
هیولاست ، والا مگه دروغ میگم از هیولا چیزی کم نداره عین گاو.. خر زوره ...
ونداد _ بگو ببینم تو پشت در دستشویی چیکار میکردی من اونجام ار دست تو آسایش ندارم
اِی ..... یعنی بر پدرت صلوات شانس خَرَکیِ من.... که یه بارم نشد منو نندازی تو هچل حالا چه شکری بخورم؟؟
_ ببین داداشی خل من نه نه اشتباه شد یعنی همون گل من!! تو که میدونی من نبودم دستم بود!..
ونداد _ آره دیگه تقصیر آستینت بود اونم مال کتت بود و و و بله دیگه
_ وای جونمی جون یعنی خر شدی ؟
همیچین نگام کرد که بلند گفتم شکر خوردم
ونداد _ حالا شد کم نه زیاد بخور ..
_ اااا وندای دلت میاد؟ منو بزار برم دیگه کار دارم مگه تو نمیخواستی بری سر کارت؟
ونداد _ نه وایسا الان میرم منو که مجبور کردی دوش بگیرم چرا تو بی نسیب بمونی اونم چه دوشی..
romangram.com | @romangram_com