#دختر_آبشار_پارت_90
ارشام:- میفهمی !
بعدم دستمو گرفت و برد بیرون و سوار کالاسکه کرد .
تو راه به این فکر میکردم که نیوشا الان چطوره ؟ چیکار میکنه! دلم واسش تنگ شده بود
واسه خل بازیاش اذیت کردناش ،یه قطره اشک از چشمم پایین میاد سریع بادستم
پاکش میکنم .
ارشام
به دختر رو به روم نگاه میکنم توی اون لباس صورتی شبیه دختر بچه ها شده مخصوصا
الان که لبو لوچش اویزونه دستمو جلو صورتش تکون میدم ولی انگار اصلا توی این
دنیا نیست روی صورتش زوم میکنم .
یه قطره اشک از چشماش میوفته ولی سریع پاکش میکنه و نگاهی به من که روش زوم
کردم میکنه و یه لبخند میزنه و روشو اونور میکنه .
د لعنتی چرا لبخند میزنی نمیگی این دل بی صاحاب بی قرار تر میشه .
المیرا
بعد از پیاده شدن به قصر رو به روم نگاه میکنم ترسناک و در عین حال زیبا
ارشام دستشو جلو میاره منم دستشو میگیرم و با هم میریم داخل جلوی یه در ایست
میکنه بعد چند نفر میان یکی یه پسر بود که لباس عجیبی داشت ،به نفر بعدی نگاه کردم
romangram.com | @romangram_com