#دختر_آبشار_پارت_89
نیوشا
لباسمو میپوشم و به اتاق کنفرانس میرم
روی صندلیم میشینم و به سمیر اشاره میکنم .
در باز میشه و اولین نفر ملکه کنترل عناصر وارد میشه بعد اون پادشاه گرگینه ها
و ملکه پریان و یه مرد که همراه
زیر لب زمزمه میکنم المیرا
المیرا
یک هفته از اون ماجرا میگذره .
من یکم رابطم با ارشام بهتر شده حداقل دیگه بهم نمیپریم
لباس پفی صورتیمو میپوشم و به سالن اصلی میرم ( الان لابد میگین چرا من فرار نمیکنم و اینا
دلیلش اینه که اگه از قصر برم بیرون جونم توی خطر میوفته و اینکه اون ارشام مارمولک
یه جادویی کرده که از قصر نمیتونم برم بیرون ) چشمم به ارشام میوفته ؛ یعنی واسه
چی گفته اماده بشم
من:- ارشام ؟
ارشام :- بله
من:- چرا گفتی حاضر بشم
romangram.com | @romangram_com