#دختر_آبشار_پارت_87
اونم مثل بچه اردکا دنبالم اومد
ارتین:- میگم چجوری اینهمه خیالت راحته ؟ نمیترسی یکی ببینتمون
من:- همشون بیهوشن .
ارتین:- ساعت چنده؟
من:- اوم فکر کنم نه .
ارتین:- خب الان شیفت ها عوض میشه و نگهبانای جدید میان
نمنه سیخ سر جام وایستادم و با کف دستم یدونه محکم زدم پس گردن ارتین.
ارتین:- چرا میزنی ؟
من:- چرا زود تر نگفتی میمون بدو الان دیگه باید متوجه ما شده باشن انگل
بعد این حرفم یه چیزی مثل اژیر به صدا در میاد ولی اون به خاطر فرار ما نبود...
با چیزی که دیدم فکم چسبید به اسفالت
یه سری مرد سیاه پوش و سمیر اومده بودن و داشتن با اونا میجنگیدن
من:- سمیر !
ارتین:- سمیر!
به حرف و پوزخند ارتین توجه نکردم و واسه سمیر دست تکون دادم یعنی ما
اینجاییم
romangram.com | @romangram_com