#دختر_آبشار_پارت_85

برای کل خانوادم بس کنه

من:- خانوادت چند نفرن؟

کبوتر:- اوم حدود دویست نفر

من:- مگه چند تا بچه داری تو

کبوتر :- اون افکار منحرفت رو بزن کنار ما کلا کبوترا با هم میشیم دویست نفر

یه اهانی گفتم و نقشمو واسش گفتم.

نیوشا

به جسی ( کبوتره ) علامت میدم طنابرو میبره اون ور دیوار و به یه چیز محکم

میبنده ...منم از طناب بزور میرم بالا و میرسم سر دیوار اون گیاهای بیهوشی

که جسی برام از جنگل اورده بود را توی دستم نگه میدارم و نگاهی به دور و

اطراف میندازم چشمم میخوره به دیگ غذا خودشه

گیاه رو به پای جسی میبندم .

من :- ببین این گیاهو بنداز توی اون دیگ خب !

جسی هم بدون حرف گیاهو داخل دیگ غذاشون میندازه وای باید مخلوطش کنم

اه فکر اینجاشو نکرده بودم یه نگاه به ارتفاع دیوار میندازم قطعا پام میشکنه

با دستام سر دیوار رو میگیرم و خودمو اویزون میکنم تا حداقل ارتفاعش کم


romangram.com | @romangram_com