#دختر_آبشار_پارت_84

در اوردم تا خواستم بزارم دهنم سنگینی نگاهی رو حس کردم دیدم کبوتره

تا دیدم به شیرینی بینوای من چجوری زل زده و با نگاهش داره اونو قورت

یه تیکه جدا کردم و گذاشتم کف دستم و به سمتش گرفتم

کبوتر جان بدون حرف اونو گرفت و رفت قدیما تشکر هم وجود داشت

داشتم فکر میکردم چجوری برم ارتین رو نجات بدم اصلا ارتین کجاست ؟

تو همین فکرا بودم که دوباره همون کبوتره اومد

من:- بله ؟

کبوتر:- تو چرا همش تو فکری ؟

من:- اگه یه چیزی بخوام انجام میدی؟

کبوتر:- بستگی داره چی باشه

من:- میتونی بری ببینی زندان اینجا کجاست

کبوتر:- راهشو بلدم خب بگو میخوای چیکار؟

من:- میخوام دوستمو نجات بدم

کبوتر:- یه فکری دارم ولی واست خرج داره

من:- چی مثلا

کبوتر:- از همون شیرینی های خوشمزه میخوام ولی یکی نه ها یه عالمه به اندازه ای که


romangram.com | @romangram_com