#دختر_آبشار_پارت_79
ارشام:- یه چیزی فرا تر از اون
سری تکون دادمو همراه اون از کلبه بیرون رفتیم ...
من:- اه خسته شدم پس کی میرسیم ؟
ارشام :- یه نیم ساعت دیگه .
من:- اِههههه من خسته شدم دو ساعته داریم راه میریم من همینجا میشینم .
اخیش والا مردم اینقدر راه رفتم
ارشام نگاهی به من که رو زمین نشسته بودم کرد و گفت:- من میرما نمیای؟
من : من تا یک ساعت دیگه عمرا بتونم راه برم
ارشام انگار کلافه باشه اومد منو بزور بلند کرد و دنبال خودش کشید منم انتظار نداشتم
واسه همین پام پیچ خورد
من: اخ ، اخه گوریل این چه وضع رفتار با یه خانوم متشخصه ببین پام پیچ خورد
دیگه اصلا نمیتونم راه برم
با کاری که کرد چشام گرد شد
دانای کل
ولی ایا موفق میشود ؟
در این بین یکی از شیر ها نگاهش به نیوشا میوفتد انگار اشنایی دیده باشد
romangram.com | @romangram_com