#دختر_آبشار_پارت_69
من:- اره تو هم درد منو داری ؟ نه! پس چرا داری میباری ! هان؟
دلم واسه خودم میسوخت
اب بارون کامل خیسم کرده بود طوری که از سرما به خودم میلرزیدم
پاهام دیگه نا نداشت واسه همین روی زمین نشستم و سرمو به یه درخت تکیه دادم
با سر و صدایی چشامو باز کردم
سریع رفتم پشت یه درخت قایم شدم
سوار نظام بودن با ارم اتش
مامان جونم همیشه میگفت « دخترم هر جا سوار نظام ، پیاده و... با ارم اتش دیدی از
اونها دوری کن اونها اهریمنی هستن » با به یاد اوردن این خاطره به خودم لرزیدم
و تا اومدم فرار کنم پام روی یک تیکه چوب خشک رفت و توجه اون سوار نظام ها به
من جلب شد
نیوشا
از ترس نمیدونستم چیکار بکنم تنها راه دویدن بود
اونها هم به این حرکتم واکنش نشون دادن و افتادن دنبالم
به خاطر خیس بودن لباس و هم پفی بودنش سرعت من کم شده بود
یکم که گذشت احساس کردم دیگه اونا دنبالم نیستند پشتمو نگاه کردم هیچکس
romangram.com | @romangram_com