#دختر_آبشار_پارت_66
از پله ها با اعتماد به نفس پایین میام ؛ کم کم صدای جمعیت قطع میشه و نگاه
ها روم میخ میشه
بعضی ها با حسرت ، بعضی ها با حسودی و بعضی ها با تحسین .
از بین جمعیت رد میشم و پیش ملکه میرم .
من :- خب به جشنم که اومدم میشه بگین دوستام کجان
ملکه:- همه چیو بهت میگم همه رو ...ولی !
من:- ولی چی
ملکه :- قبلش باید یه چیزی رو اعلام کنم بعدش همه چیزو توضیح میدوم دخ.
بعدش حرفشو خورد و نگفت
ملکه:- دوستان ؟ دوستان!
همه ساکت شدن و نگاهشون به سمت ملکه برگشت .
ملکه:- خب همینطور که میدونین این یه جشن غیر منتظرست دلیلشم
یکم مکث کرد با حرفی که زد گردنمو ۱۸۰ درجه چرخوندم طوری که صدای شکستن مهره
های گردنمو شنیدم با بهت به ملکه نگاه میکردم
چطور ممکنه؟
سایه
romangram.com | @romangram_com