#دختر_آبشار_پارت_62
من:- تو ... که... اول... نمیخواستی ... من ... کمکش ...کنم ...حالا ...چی شد ؟
به خاطر دویدن زیاد نفس نفس میزدم
ارسام:- زیادی حرف نزن فکر کن دلم سوخت خب !؟
با هم رفتیم داخل یه نگاه به ارشام کردم خون زیادی از دست داده بود
سریع نبضشو گرفتم
یک لحظه ضربان قلبم ایستاد
نبضش نمیزد
من:- نبضش نمیزنه
بعدم یه قطره اشک از چشام اومد پایین
المیرا
ارسام:- دستتو بزار روی جای گلوله
منم بی حرف دستمو گذاشتم
من:- الان چی شد مثلا؟
بعد این حرفم هیچ اتفاقی نیوفتاد
انتظار داشتین اتفاقی بیوفته
ارسام کلافه دست توی موهاش کردو گفت :- لعنتی چرا کار نمیکنه ؟
romangram.com | @romangram_com