#دختر_آبشار_پارت_6

اصلا هم به قیافه متعجب ایلین نگاه نکردم( مثله ... دروغ میگه)

المیرا

اما ای کاش اینکارو نمیکردم ، چون رفته بود کل جد و ابادشو اورده بود منم فرار را بر

قرار ترجیح میدهم ؛ مثل اسب میدویدم و اونام دنبالم ،میخواستم از پله ها پایین برم که

پام به لبه ی فرش گیر کردو بومب ایی نشیمنگاهم داغون شد !

من:- ببینین بیاین با هم دوست باشیم خب نه؟ خب یه ایده درخشان اینم نه؟

کبوترا هر لحظه بیشتر بهم نزدیک میشدن !

نیوشا

اخ لباس شستن هم مکافاتی داره ها ، یا اَبرفضل این صدای چی بود خخخ شبیه عر عر یه

خره ولی چرا اینقدر این صدا اشناست؟ نکنه ؟

لباسو پرت کردم تو لگن و دویدم تو خونه ؛ با چیزی که دیدم

ارتین ( چند روز قبل )

پوف !چه روز مزخرفی ! یاد صبح که میوفتم دلم میخواد بمیرم ؛

صبح : مثل همیشه سر ساعت بلند شدم ، یه کش و قوسی به بدنم دادم و به طرف wuc

رفتم ، بعد از انجام کارای همیشگی رفتم جلوی اینه موهاموبالایی شونه کردم و یه

تیشرت خاکستری با شلوار جین یخیم پوشیدم ، خوب چی کم دارم ؟ اها یه عطرم بزنم


romangram.com | @romangram_com