#دختر_آبشار_پارت_7
تمومه ! یه نگاه تو اینه به خودم کردم ژان ژان چه دختر کش شدم ( اعتماد به سقفت تو
حلق ایلین) از اتاقم بیرون اومدم و رفتم تو اشپز خونه و صدامو انداختم پس کلم .
من :- نفس خونه بیدار شده ! کجایی مامان ؟
با دمپایی که خورد تو صورتم فهمیدم که باید خفه شم
مامان:- ارتین چرا مثل گاو صداتو بلند میکنی ؟ نمیگی من بترسم ؟! برو گمشو تو اتاق کار
بابات، باهات حرف داره !
یکم به حالت منگلی مامانو نگاه کردم که دوباره گفت :- به چی نگاه میکنی ؟ اینقدر بدم
میاد از این منگل بازیات ایش .
سرمو تکون دادمو رفتم از اشپز خونه بیرون اومدم و راه اتاق ددی رودر پیش گرفتم ،
چند تقه به در زدمو رفتم داخل ؛ به بابام نگاه کردم با عینک ته استکانیش داشت یه کتاب
میخوند .
بابا:- بیا بشین باهات حرف دارم !
منم بدون حرف رفتم نشستم روبروی بابام .
بابا:- من همه چیزو میدونم احسان به من گفت .
ای موزمار ، اِ اِ پسره ی مزخرف یه حالی ازت بگیرم !
بابا:- به اون بیچاره چیکار داری ؟ اون هیچی نگفت من از ذهنش خوندم .
romangram.com | @romangram_com