#دختر_آبشار_پارت_59

ملکه:- خوش اومدی !

من:- میشه بدونم دوستام کجان ؟ اصلا چرا من اینجام ؟

ملکه:- همه چی رو خواهی فهمید ، سمیر ؟

مرد که فکر کنم سمیر بود گفت:- بله بانو ؟

ملکه:- ایشون رو به اتاقشون راهنمایی کنید .

بعدش دوباره عنکبوت شد سمیر هم رفت طرف در و گفت:- نمیاین ؟

من:- اومدم ولی جوابمو ندادیا ؟

سمیر:- چیو ؟

اِ اِ مرتیکه بوق تازه میگه چیو من مطمئنم این میخواد حرص منو دربیاره

من:- دوستام کجان؟

سمیر:- به موقعش میفهمی !

من:- چرا همتون همینو میگید

نیوشا

سمیر :- خب بفرمایید این هم از اتاقتون

ممنونی گفتم و رفتم داخل یه نگاه به دکوراسیون اتاق کردم قرمر مشکی بود

تا اینکه چشمم به یه تخت نرم خورد که میگفت بیا مگه خوابت نمیاد بیا بخواب


romangram.com | @romangram_com