#دختر_آبشار_پارت_52
دنبالمون میاد پشتمو نگاه کردم کسی نبود ، بیخیال فقط توهمه
سرمو برگردوندم و دوباره درختارو دید میزدم که انگار یه نفرو دیدم چشامو روی هم
فشار دادم و اون دیگه نبود اینا همش توهمه خب فقط توهم
رو به روم نگاه کردم نه سایه بود نه ارتین
نه اینا دیگه نمیتونه توهم باشه
المیرا
از جیبش اسلحه در اوردو گرفت سمتم
من:- هی میخوای چیکار کنی
ارسام:- مشخص نیست ؟!
دانای کل
المیرا با صورتی رنگ پریده به ارسام نگاه میکند درست لحظه ای که او ماشه را
میکشد در باز میشود و ارشام سپر المیرا میشود
المیرا
با صدای شلیک چشمامو بستم ، یکم که گذشت دیدم احساس درد نمیکنم چشامو
باز کردم خدای من
ارشام اومده بود سپر من شده بود ! که ... که من تیر نخورم ...
romangram.com | @romangram_com