#دختر_آبشار_پارت_50
سایه:- علیک سلام صبح تو هم بخیر منم خوبم
من:- نگفتی؟
سایه:- رفته دست به اب
سری تکون دادمو از جام بلند شدم و منتظر حضرت اقا که حرکت کنیم ، بعد از ده
دقیقه اقا کارشون تموم شد و اومد
من:- زود باش حاضر شو باید بریم دنبال المیرا
ارتین:- خا نزن منو
سایه:- ام میگم شما که راهو بلد نیستید میخواید همراهتون کنم
من:- خسته میشی
سایه:- خسته چیه بابا تو فقط ادرسشو بگو من میبرمتون من اینجا رو مثل کف دستم میشناسم
من:- باش بریم .
یک ساعت بعد
من :- اخ مردم نمیخوایم برسیم چقدر دیگه مونده ؟
سایه:- فقط یکم مونده ... یکم مونده تا ...
بقیه حرفشو متوجه نشدم چون چشمم به یه بوته توت افتاد منم از صبح هیچی
نخوردم پس
romangram.com | @romangram_com