رمان دختر آبشار

#دختر_آبشار_پارت_43

من :- من نیوشام و اینم ارتین و از کمکت خیلی ممنونیم

سایه:- خواهش میکنم کاری نکردم که راستش وقتی فهمیدم قلب پاکی دارید

کمکتون کردم

من:- از کجا فهمیدی

سایه:- چون من یه پری ام و پری هام میتونن قلب پاک رو از ناپاک تشخیص بدن

من:- اها اینجا خونته؟

سایه :- نمیشه گفت خونه یجور مخفیگاهه

من:- چرا مخفیگاه ؟

سایه:- داستانش خیلی طولانیه حوصلشو داری؟

من:- اره میشنوم

سایه:- خب این دنیا از اول اینجوری نبود یه روز ملکه شیاطین به دلیل نا معلومی

فوت کرد و دخترش جانشین اون شد ما قبل از اون با اونا در صلح بودیم ولی

تا دخترش به سلطنت رسید امپراطوری های پریان ، کنترل کنندگان عناصر ، خون

اشاما ، گرگینه ها ، و یکی از قوی ترین امپراطوری ها رو از پادر اورد .

من:- کدوم امپراطوری

سایه:- دارم میگم دیگه اِ و قوی ترین امپراطوری یعنی امپراطوری ...


romangram.com | @romangram_com