#دختر_آبشار_پارت_42

من:- پس تا میتونی تند بدو .

بعدم مثل جت دویدیم و یه ایل ادم هم افتاده بودن دنبالمون

دیگه نفسی برام نمونده بود اونام نمیدونم از کجا این همه انرژی میگیرن هنوزم

دارن دنبالمون میان چشم چرخوندم تا یه جایی رو برای قایم شدن پیدا کنم

که یه دختر و دیدم

من:- ببخشید خانوم

دختر:- بله

من:- ترو خدا کمکمون کن بعدم همه ماجرا رو هل هلی گفتیم .

بعد یکم مکث گفت :- دنبالم بیاین .

رفت سمت یه درخت و یه شاخشو کشید پایین و تنه درخت باز شد گفت:

برین تو نکنه میخواین همین جا بمونید

بعدم اول خودش رفت داخل و منو نیوشام پشت سرش رفتیم داخل و تنه

درخت بسته شد اوف نزدیک بودا

نیوشا

من:- اسمت چیه ؟

دختر:- سایه


romangram.com | @romangram_com