#دختر_آبشار_پارت_39

با سوزش دستم چشامو باز کردم من کجام؟ دور و ورمو نگاه کردم همون

پسری که تو جنگل بود ولی انگار دیگه از اون چشمای قرمز خبری نبود

من:- هی تو کی هستی چرا منو اوردی اینجا ؟

پسر:- اسم من ارسامه تو هم الان توی خونه من هستی .

خواستم حرکت کنم که دیدم نمیتونم یه نگاه به دستو پاهام کردم تکون نمیخورد

یعنی چی ؟

ارسام:- تا من نخوام نمیتونی تکون بخوری .

من:- از من چی میخوای ؟

ارسام:- جادو تو میخوام .

من:- ولی من جادویی ندارم

ارسام:- فکر میکنی احمقم ؟ نه مادمازل من احمق نیستم !

من:- ولی من هیچ جادویی ندارم

ارسام :-خواهیم دید

ارتین

با سر و صدای اهنگی بیدار شدم من اینجا چیکار میکنم؟ جنگل، نیوشا

همه چی یادم اومد به دور و ورم نگاه کردم همه در حال شادی کردن بودن و


romangram.com | @romangram_com