#دختر_آبشار_پارت_38

من:- یعنی من زیاد حرف میزنم

فکر کنم دیگه جوش اورد با داد: دِ یه دقیقه زبون به دهن بگیر .

بعد این حرفش یه چیزی خورد به گردنم احساس سوزش کردم و...

ارشام

من:- چی میخوای؟

ارسام:- بالاخره یه حرف درست و حسابی زدی ؟ ولی من از تو چیزی نمیخوام از این میخوام

بعد با دستش به المیرا اشاره کرد ، دیگه خونم به جوش اومده بود .

من :- عمرا بزارم .

ارسام:- حالا میبینیم

ارسام

من:- حالا میبینیم .

بعدم دختره رو با جادوم بلند کردمو خونه ام رو تصور کردم بعدم توی خونم بودم

هه حالا بگرد دنبالم ، خب حالا وقتشه روحشو بهش بر گردونم .

المیرا

یه دره روبروم بود منم روی نوک صخره وایستاده بودم یهو یکی منو هول داد و

افتادم ولی قبل از برخورد با زمین یکی دستمو گرفت و...


romangram.com | @romangram_com