#دختر_آبشار_پارت_29
بعد از یک ساعت این ارایشگر دست از سر کچل من برداشت و گفت برو لباستو
بپوش وقتی خودمو توی ایینه نگاه کردم دیدم که یه فرشته رو به روم
وایستاده وای این منم ولی هرچی چرا باید ذوق کنم دارن بزور شوهرم
میدن مثل این رمانا
ارایشگر:- بسه خوردی خودتو برو که اقا داماد منتظرته
صد سال سیاه میخوام منتظر نباشه درو با حرص باز کردمو رفتم بیرون از پله
ها جوری پایین میومدم که هر لحظه امکان شکستن پاشنه کفشم بود یه نگاه به سالن
بزرگشون انداختم خالی بودفقط همون پسره اونجا بود یه نگاه بهم کردو سوتی
کشید و گفت:- بفرمایید مادمازل همه توی باغ منتظرن !
منم ایشی گفتمو رفتم بیرون ! تا پامو از در بیرون گذاشتم همهمه ساکت شد و نگاها روی
من میخ شد منم خیلی با اعتماد بنفس رفتم توی جایگاهم یک حالی ازت بگیرم
بوزینه اونم اومد نشست پیشم و یه نیشگون تپل از پام گرفت
من:- اخ چته وحشی؟
پسره :- چرا صبر نکردی با هم بریم
یه چشم غره بهش رفتم ! بیچاره نمیدونه چه نقشه ای واسش دارم یوهاها جلو همه
ابروتو میبرم فقط بزار عاقد سوال کنه
romangram.com | @romangram_com