#دختر_آبشار_پارت_24

رفتم برقو روشن کردمو تا صورتشو دیدم خودمم جا خوردم

این ... اینکه نیوشاست !

المیرا

اه این دوتا کجا رفتن نه خبری از ارتین هست نه نیوشا ! کجا میتونن

رفته باشن

اونم توی این طوفان! باید برم دنبالشون ، سریع لباسامو میپوشم و میرم بیرون

که دنبالشون بگردم .

یک ساعت بعد

خدایا چرا پیداشون نمیکنم ! بهتره برگردم خونه ؛ ولی تازه متوجه دور و ورم

شدم ،اینجا کجاست من تا به حال اینجا نیومدم یعنی ... یعنی گم شدم ؟!

از این طرف به اون طرف میرفتم ولی دوباره به جای قبلی خودم برمیگشتم .

دیگه خسته شده بودم پاهام گزگز میکرد گشنه هم بودم !

دیگه امیدمو از دست داده بودم که یه مردو دیدم رفتم طرفش و گفتم: اقا !

ولی جواب نداد بازم تکرار کردم ولی هیچ صدایی ازش نشیدم رفتم طرفش و

برش گردوندم ولی اون یه مترسک بود ! تا خواستم برگردم دستی جلوی صورتم

اومد و بیهوش شدم


romangram.com | @romangram_com