#دو_نقطه_متقابل_پارت_68

امید _ خب خودت کجا بودی ؟!
_تو خیابونا ... داشتم واسه خودم قدم می زدم ...
امید _ چرررااااا ؟!
_یکم ... یکم دلم گرفته بود ...
امید سکوت کرد ... حرفی نمی زد ... کرم آسکاریسی که در بدنم می لولید یهویی بیدار شد که گفتم : امید بیداری ؟!
امید _آره ... راستی خانمه می خوای برات لوله باز کن بیارم ؟!
_واااا ، لوله باز کن به چه دردم می خوره ؟!
امید _اااِ خو دت گفتی دلم گرفته !
_خیلی لوسی امید ... بگیر بخواب ....
امید هم با کنایه گفت :
_آره من هم نگهبانم ، هم همخونه ، هم لوس ، هم بی احساس ... شب به خیر ...
ایــــــــــش .... کلا نمی تونه خنده رو زهر نکنه ... شبت الهی کوفت شه ... بگیر بکپ دیگه ...
امروز از خواب که بیدار شدم ، کلا موج مثبت در من فوران می کرد . مثل همه ی روزها اول به تقویمم نگاه کردم که
متوجه یه دایره ی قرمز دور تاریخ امروز شدم . خودم کشیده بودم اما به یاد نداشتم چرا و برای چیه ! تقویم جیبیم رو
باز کردم و با ...... بــــه بـــــه با تولد امید روبه رو شدم ... پسره ی عجوبه ... به وجدانم گفتم : نگو که می خوای
براش تولد بگیری ! اونم گفت : از محبت سنگ ها ... نه نه خار ها گل می شوند ...
تو دلم گفتم : الآن هر خاری بود که نه هر سنگی بود از محبت های من گل می شد ...
از اتاق بیرون رفتم ... که امید هم از دستشویی خارج شد ...با لبخند گفتم :
_صبح به خیر آقا امید ...
اون هم با جدیت همیشگی گفت : صبح شما هم به خیر نگین خانم ...
و به سمت آشپزخونه رفتیم ... صبحونه رو چیدم و پشت میز نشستیم ...جالب بود که برای اولین بار توی این دو ماهه
امید چایی ها رو ریخت ...

romangram.com | @romangram_com