#دو_نقطه_متقابل_پارت_61

سرش رو بالا آورد و با چشمای نیمه بازش به من نگاه کردم که سینی به دست وارد شدم ... اخم کرد و گفت :
_الآن در می زدی ، یه لحظه فکر نکردی من خوابم ؟! ... می دونی با چه وضعیتی از خواب پریدم ؟! ... کنسرت آهنگ
های بندری راه انداختی ؟! ...
با حرف های امید خندم گرفته بود . فکر می کردم که قهر و جواب نمیده ؛ هی پیش خودم می گفتم : بابا سیسش به
این حرفا نمی خوره ...
با خنده جلوی امید روی تخت نشستم و بهش با محبت نگاه کردم و گفتم :
_معذرت می خوام ...
سرش رو بالا آورد و با چشمای بابا غوریه سبزش زل زد به من ... انگار وحشتناک کف کرده بود ... می خواستم بگم ،
نگین ستوده از کم تر کسی عذر خواهی می کنه ، قدر خودت رو بدونو پررو نشو ...
با همون اندازه ای که دهنش باز بود ، گفت :
_خواهش می کنم ...
خدایی امید رو ول می کردی تا سه روز همون جوری نگاهم می کرد ؛ برای فرار از موضوع گفتم :
_راستی تو گشنت نیست ؟! ... چرا اومدی خوابیدی ؟!
همون موقع از بهت دراومد و اخم کرد و دوباره دراز کشید و پاهاش رو از کنارم انداخت رو تخت ... پشت کرد و با اخم
گفت :
_گشنم نبود .... حالا هم می خوام بخوابم ؛ فردا کلی کار دارم ... می شه بری بیرون ؟!
با ناز و عشوه ی خرکی که اصلا بلد نبودم و تو ذات زنونم بود گفتم :
_امیـــــــد !!! پاشو دیگه ... پاشو بخور ، برای تو پختم ...
امید هم در مقابل اون همه ناز و عشوه با جدیت : نگــیـــن ! پاشو برو بیرون ...
بارالها ... این چرا این جوریه !!! هیچ جوره راه نمیاد ... خب حالا باید از روش های زنونه استفاده کنم ؛ این طوری با
زبون خوش نمی شه ....خانم ها و آقایون خواننده ، لطفا چشماتون رو ببندید و تا اطلاع ثانوی باز نکنید ... موضع
خصوصیه ...

romangram.com | @romangram_com