#دو_نقطه_متقابل_پارت_54
که خندیدیم و سرمون رو پایین انداختیم ....
روز اول دانشگاه بود . به سختی از خواب بیدار شدم .
جلوی آیینه ایستادم و از شدت خواب آلودگی نصف موهام رو بالا دادم و بقیش پخش و پلا . آخه تا ساعت 2داشت یه
فیلم باحال میداد و من هم عشق جنگی منگی ... چشمای عسلیم هم پف کرده بود و سفیدیش قرمز بود . از اتاق
بیرون زدم و به سمت دستشویی رفتم .
خونه توی سکوت فرو رفته بود . در دستشویی رو باز کردم . فهمیدم امید بیدار شده ، به سمت دستشویی حموم رفتم
تا صورت لولو شده ام رو بشورم . وقتی توی راهرو پیچیدم یهو در دستشویی باز شد . لبخند مسخره ای زدم و به امید
که سرش پایین بود چشم دوختم . سرش رو بالا آورد که یه لحظه کپ کرد و بعد صدای دادش رفت هوا ...
امید _واااااااااا... وااااااااا..( همون طور داد می زد و می لرزید )
_امید منم ....
از ترس کپ کرده بود . نفسش بند اومده بود و فقط داد می زد . حسابی خواب از سرمون پرید که امید به خودش اومد
و داد زد :
_روانی .... این چه طرزشه ؟!
با تمسخر گفتم : منظورت طرز پف کردن صورته ....؟!
انگار خودش هم به سوتیش پی برد . خب من چی کار کنم که صورتم این جوری پف می کرد و هیولا می شدم ؟!
اَهی گفت و از در خارج شد . بداخلاقِ حکومت نظامی ... باید می رفت ارتشی می شد تامهندس ... پدر بچه های مردم
رو درمیاورد و واقعا ازشون مرد می ساخت ... مرد ...
با صورتی آراسته به سمت آشپزخانه رفتم که امید حاضر و آماده پشت میز نشسته بود و با موبایلش بازی می کرد . با
دیدن من گفت :
_نگین خانم ، لطفا زود باش ، من اداره دارم ...
با چشمای چهارتا شده نگاهش کردم . پررو رو باش ... خب خودت حاضر می کردی خوشتیپ . خوشگل ... (فحش های
جدید از روی حرص ، یاد بگیرید ... )
romangram.com | @romangram_com