#دو_نقطه_متقابل_پارت_48

بنفشه _ببینید از کجا به کجا رسیدیم ... پاشید ، پاشید بریم یه چیزی بزنیم به رگ ...
و با هم پاشدیم که دیدیم مردا هم به سمت ما میان . حامد به سمت عاطفه رفت و بلند گفت:
_خانم دیدی چه جوری امید رو شطکش کردم ....
یهو مردا زدن زیر خنده که شایان گفت : خوبه حالا زنت بازی رو نگاه نمی کرد و انه آبروت بد می رفت حامد جون ...
امیر_حالا به روش نیارین ... گناه داره ...
دست امید رو گرفتم و گفتم : تو بردی رو بازی رو ؟!
امید با لبخند سری تکون داد که شایان که پشت سر ما بود گفت :
_اووووووه ... عالی کار کرد ...
امید _مرسی شایان ... لطف داری ...
حامد _ حالا انقدر به خودت نناز ... یه بار تو عمرش برده ... چی کار ها می کنه ....
امیر با خنده گفت : حامد مثل این که دیگه نباید با امید بازی کنی ، چون هر دفعه مثل این دفعه شطکش می کنی ....
و همه زدن زیر خنده ... به سمت میز ها رفتیم و دور نشستیم ...
داشتیم بستنی می خوردیم که امید رو به ما گفت :
_حالا خانم ها به هم چی می گفتید که انقدر حواستون پرت بود ؟!
امیر _انقدر گرم صحبت بودین که زیر آفتاب تابستون آتیش گرفتین ...
بنفشه با حرص گفت : در مورد شما آقایون عجوبه صحبت می کردیم ؟!
امید با خنده رو به من کرد و به من گفت :
_حتما کلی هم در مورد ما غیبت کردین ؟!
به جای من عاطفه جواب داد و گفت :
_اتفاقا تنها کسی که از شوهرش بد نگفت این نگین خانم شما بود ؟! ...
حامد _اَی امید خان ... معلومه از همه زن ذلیل تر خودِ ناکسشه ....س
امید قندی برداشت و پرت کرد سمت حامد و گفت : تو دیگه حرف نزن ... پررو ...

romangram.com | @romangram_com