#دو_نقطه_متقابل_پارت_37
_عزیزم ، من هم خیلی به حلقه حساسم ... دومادیت مبارک پسرم ...
اخماش رفت تو هم که از خوشحالی می خواستم جیغ بزنم که دستش رو از دستم کشید و به سمت دیگری برگشت .
وسطای عروسی بود که یهو خواننده که کچل شه الهی ، بلند گفت :
_آقایون خانما ، این عروس و دوماد شما چقدر بی احساسن ... هنوز پانشدن یه قر بدن ...یکی بیاد این دوتا رو بلند
کنه ...
من و امید با اخم و جدیت به هم نگاه کردیم که یهویی صدای نگار که جلمون ایستاده بود اومد . با شیطنت گفت :
_خب من مأمور شدم بیام .
و دست ما دوتا گرفت و برد وسط باغ ... و دستامون رو توی هم گذاشت و یهویی آهنگ شروع شد . هردومون مات
بودیم که صدای خواننده اومد و گفت : چرا معطلید ؟!
هردومون به خودمون اومدیم و شروع کردیم ... من می رقصیدم و امید هم مثل پسر مثبتا فقط دست می زد ... با کنایه
نیش خندی زدم و بهش گفتم :
_هه رقص بلد نیستی ؟!
لبخند خماری زد و ابروهاش رو بالا انداخت و گفت :
_چرا ! رقصم بلدم ...
جلوم ایستاد و حرکت بابا کرم رو زد و با بشکن روم خم شد و من هم عقبکی رفتم و برعکسش که یهو صدای جیغ و
کف ها بلند شد ...
بعله ... آقا بالا سر ما هم بله ... آخرا ی آهنگ بود که کمرم رو با یه دست گرفت و منو به خودش چسبوند و من به عقب
خم شدم که سرش رو بهم نزدیک کرد اما یه بوس ناقابل هم نداد . آخه بابا توی این رقصه و توی این حرکتش پسره ،
دختر رو بوس می کرد اما از این که تو آرزوی اون بوس موندم خندم گرفت و نیش خند زدم که زیر لب گفت :
_تو خماریش بمون خانمی ...
بیشعور ... چرا این پسرا انقدر به خودشون می نازن ؟!
توی حرکت بعدی که کنار هم بودیم من هم گفتم :
romangram.com | @romangram_com