#دو_نقطه_متقابل_پارت_35
سریع از جام پریدم پایین و به سمت پایین دویدم ..........
فصل سوم :
لباس عروسم رو بعد از آرایش به سختی تنم کردم . یه نیم تنه ی تنگ داشت و حالت دکلته
بود چون بند هاش که از پیوستن چند گل درست شده بود شل و ول بود و روی بازوهام می
افتاد . دامنم پف داشت که سمت راست دامنم ساده بود و همش آستر یه دست بود اما سمت
چپم یه چاک بزرگ تا کمرم خورده بود و چند لایه دامن رو نشون می داد . از کمرم گل
های درشتی تا زانو هام روی دو طرف چاک بود و بعد هم تور بود و آسترهای طرح دار
که توی چاک بود ... دست کش های توری هم با طرح گل داشتم ... گردنبندم هم بند سفتی
داشت که روی گرم محکم می شد و روی گردنم می ماند و سینه ریزهایی ازش آویزون بود
. چتری های جلوی موهام رو باز گذاشته بودن و روی صورتم بود و پشت موهام رو جمع
کرده بودند و یه تاج کوچولو جلوی سرم به حالت کج گذاشتند و توری هم از زیر موهام
آویزون بود ...
آروم از پله های آرایشگاه پایین رفتم . این دفعه می دونستم که باید جلوی فیلم بردار ها فیلم
بازی کنم . در رو برام باز کردن و من بیرون رفتم که امید مقابل در ایستاده بود . یه لبخند
قشنگ زد که یکم دلم رو اروم کرد اما یه صدایی درونم می گفت : همش الکیه . (بابای نقی
توی سریال پایتخت : الکی میگه ) آره الکی بود ...
دست گل خوشگل رزم رو گرفتم که امید با مهربونی دستش رو دراز کرد و شنلم که از پر
بود رو روی دوشتم سفت کرد و کلاهش رو روی سرم انداخت .
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم ... چقدر امید عوض شده بود . اصلا نگاهم نمی کرد و
اخماش هم تو هم بود ...
به آتلیه رسیدیم . دستم رو فقط به خاطر فیلم عروسی گرفت و به سمت در بزرگ و باغ برد . دوباره همون زنه بود که
اون دفعه توی نامزدی با ما بود ...
romangram.com | @romangram_com