#دو_نقطه_متقابل_پارت_21
حکومت نظامیش ...
خلاصه مادر امید اومد و ظرف عسل رو گرفت جلوی امید که امید انگشتش رو زد و گذاشت دهنم ، می خواستم اسگل
بازی دربیارم و انگشتش رو گاز بگیرم اما خب جنبه نداشت بچه مون و حالا نوبت من بود ... یوهو ... صبر کن آقـ امید
...
انگشتم رو به عسل زدم و حواسم رو پرت نشون دادم و انگشتم رو به جای دهنش زدم به گونش که جمع منفجر شد
... امید هم سعی می کرد که از عصبانیت منفجر نشه و هی حالت عاشقانه می گرفت ... خنده دار بود ...
حلقه ها رو آوردن که من حلقه رو برداشتم و آروم دستش کردم ، بعد حلقه رو برداشت و دست منو محکم گرفت و
تک تک از انگشت چپم شروع کرد و هی می کرد توی انگشت های دیگم و خلاصه بعد از عمری کرد توی انگشت
دومم ... با این حرکتش دیگه می خواستم بزنمش یا به اون موهای فشنش دست بکشم . ( آموزش رایگان حرص
دربیاری پسر ها ، در خدمت استاد مجرب ، خانم نگین ستوده )
بعد هم جشن که ما دوتا اصلا با هم نرقصیدیم و هیچ کس اعتراضی نکرد ....
بعد از عروس کشون هم امید منو خونه ی مامان و بابا گذاشت و خودش رفت ...
دستشون درد نکنه ....
فصل دوم :
تا دو سه روز بعد از مراسم امید رو ندیدم اما امید الکی زنگ می زد خونه و چون می دونستم حرفی نداره بزنه ، می
دویدم تو اتاقم و وقتی هم که امید تماس رو قطع می کرد ، یک ساعت بعد می رفتم بیرون تا بگم آره ... داشتم با
نامزدم می حرفیدم ...؛ بد داشتم خودم رو از تو می خوردم ، ای کاش فقط یکم امید درکم می کرد ...
امروز تلفن رأس ساعت همیشگی زنگ خورد و نگار با صدای بلندی که تو خونه اِکو شد و پیچید گفت :
_واااااای ... خب نگین بیا خودت بردار دیگه ... آقا نامزدته دیگه ، رأس ساعت ... 2
چپ چپ نگار رو نگاه کردم و گوشی رو برداشتم ... و به سمت اتاقم رفتم ...
_سلام امید ...
امید _سلام ... خوبی نگین خانم ؟!
romangram.com | @romangram_com