#دو_نقطه_متقابل_پارت_128
اومدم در رو باز کنم که خشکم زد ... اگه الان امید علت گریه ام رو می خواست چی !؟ ... چی می گفتم بهش ؟! اون
چی می گفت !؟ ... جهنم و ضرر ، آروم می رم تو اتاق و می خوابم اگه هم دوباره پرسید بهش می گم ، تا کی می خوام
پنهون کاری کنم ....
در رو بی صدا و آروم باز کردم ... دقیقا ساعت از جلوی دستشویی پیدا بود ... یک ساعت و نیم بود که من تو این
خراب شده نشسته بودم ... آروم بدون این که در رو ببندم به سمت اتاق پاورچین پاورچین راه افتادم /....
_نگین ...؟!
نفسم تو سینه حبس شد . مگه می شد نپرسه که چرا این رفتار رو کردم !؟!؟!؟!
آرام برگشتم سمتش و زل زدم تو چشماش ... دم در دستشویی نشسته بود و پای گچ گرفته اش رو دراز کرده بود و با
خوابالودگی که از چشماش هویدا بود خیره به من شده بود ... اخمی ریز کرده بود و گوشه ی لبشو از تو گاز می گرفت
... خدایا این چش شده ؟!
نگاهشو ازم گرفت و به دستش چشم دوخت . احساس کردم داره اشاره می کنه ، برای همین من هم به دستش خیره
شدم که ......
وااااااااای اینو از کجا پیدا کرده بود ؟! ... خاک به سرم ،،، آب دهنمو به زور قورت دادم و وقتی به به خودم اومدم دیدم
که زل زده تو چشمام .... مستسل گفت :
_نگین .... این آزمایش توهه ؟!
از حالتش ترسیدم ، چرا این طوری حرف می زد ؟! ... دیگه داشتم مطمئن می شدم که امید هیچ علاقه ای به بچه اش
نداره و انه با این وضع سوال نمی پرسید !!!!
_آره ، مال منه !!!
سرشو به دیوار پشت سرش تکیه داد و با دهن باز نفس کشید . انگار اکسیژن به مغزش نمی رسید ... خدایا ! چرا این
جوری می کرد ؟! انقدر ناراضیه ؟!؟!؟!
_خواسته یا ناخواسته ؟!
دیگه پاهام توانشو نداشت ... آروم روی زمین نشستم ....دیگه داشتم پخش زمین می شدم ... خب .... :
romangram.com | @romangram_com