#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_84

-اها....... خب؟

سرمو پایین انداختم

-اسرا؟

تو همون حالت گفتم

-هم؟

اعتراض کرد

-اسرااا؟

نفس عمیق کشیدمو سرمو بلند کردم

-بلههه؟

-چرا اینجوری؟

-چه جوری؟

-حس میکنم ازدستم ناراحتی

پووف خسته نباشی اقا. این اینده ش روشنه بخدا اصلا تلف شده استعداد کشف نشده که میگن اینه.

خودمو ناراحت کردم.

-نه

رو میز خم شدو گردنشو به سمت من دراز کرد

-اره

-نه

-اره

سرمو بلند کردمو سرد نگاش کردم.

-به فرض که اره.... خب؟

مظلوم نگام کرد

-چرا اونوقت؟

حرصم گرفته بود. پسره یه احمق نمیدونه چرا ناراحتم. شیطونه میگه بزنم شلوپلش کنم. خاک تو سر زنش باید با چه خنگی زندگی کنه.

نفسی عمیقی از رو عصبانیت کشیدم

-هیچی

اروم خندید و خنده ش برای من مثل نفت برای اتیش عصبانیتم بود.


romangram.com | @romangram_com