#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_82

-چرا؟

-دستامو بشورم

-نشور خیس میشن کاغذا خراب میشه.

-باید دستامو بشورم.

خواست حرف بزنه که پسره دیگه دستشو گذاشت رو بازوش.

چون سرم پایین بود فقط دستشو دیدم و دیدی به صورتشون نداشتم تا بفهمم اون بالا چه خبره.

-باشه تو اون راهرو سومین در سمت چپ.

نیستادمو به سرعت به سمت روشویی رفتم.حتی اون اقای ریشم بیشتر از اون سرش میشه.

جلو ایینه واستادمو با دستمال کاغذیی اشکامو گرفتم.

تصویرمو تو ایینه دیدم.....

من چه مرگمه دوباره دارم احمق میشم احساساتی میشم بازم بخاطر یه پسر.....

اسرا بفهم عاشق شدن اشتباهه ادم با احساس ضعیفه ببین از یه بی توجهی چطور زانویه غم بغل گرفتی....

پندارم با بقیه فرقی نداره اونم یه پسره...

اخه من فکر میکردم میتونم روش حساب کنم گفتم شاید دوره غمم سر اومده گفتم شاید ارزویه تولدم براورده شده باشه.

عزیزم نمیشه.... دیگه درست نمیشه.... اون حتی خاصم نیست اون یه ادم خیلی خیلی عادیه.

افشینم عادی بود یادت رفته به خودت قول دادی دیگه به کم راضی نباشی یادت رفته گفتی پسرا همه لنگه همن حداقل با یه خوشکل یا پولدار باشی که پزشو بزنی.

بس کن دختر... شما لنگه هم نیستید.... اصلا اون خوب توپ عالی.... به نظرت مامان بابات رضایت میدن.

جوابم خیلی قاطع بود هیچوقت..... اونا هیچوقت رضایت نمیدن.....

یادته قول دادی دیگه به هیچ پسری نگی این فرق داره..... یادته گفتی دیگه واسه هیچ پسری از خودت نمیگذری.....

یادته گفتی دل دادن اشتباهه.......؟!!!

پس رو حرفت بمون دختر خوب.

نفس عمیقی کشیدمو با اعتماد به نفس برگشتم پیش اونا.

-کجاهارو به هم وصل کنم؟

دستشو رو جاهای مختلف کاغذ گذاشتو گفت

-اینجا و اینجا اینجا اینجا و اینجا و اینجا

-اوکی

مثل یه دختر خوب سرمو پایین انداختمو مشغول کار شدم. خدایی خیلی سخت بود اصلا بهش نمیومد.


romangram.com | @romangram_com