#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_81
-بیست
ریز خندید و من تازه فهمیدم که سرکارم و سوژه خنده.
اخم هامو تو هم کردم.
-بزنم تو سرت چلمن { اونا که دائما اب دماغشون جاریه }
-حریفم نمیشی جوجه
چشامو درشت کردم.
-ببین یه بار ضربه شصتمو خوردی بیخیال شو.
-اوه اوه یادم نبود راست میگی....... اقا ما غلط کردیم.
حالا همه این حرفارو درحالی میگفت که سرش تو کیفش بود و به شدت مشغول.
-سلام
سرمو بالا اوردم. یه پسر جلو در بود ولی واقعا از توصیفش ناتوانم.
تنها چیزی که اول لحظه بهش نگاه کردم و نظرمو جلب کرد ریش بود و ریشو بازم ریش.
من که محو دید زدنش بودم اصلا جواب سلامشو ندادم.
حواسم بود پندار سرشو از تو کیفش دراوردو به سمت پسره رفتو باهاش دست دادو بهش خوش امد گفت.
ای بابا من فکر میکردم تنهاییم. چقدم فکرو خیال کرده بودم.
-سلام بانو؟
از چاپلوسیش خوشم نیومد. خودمو جمعو جور کردم و جدی و با اخم جوابشو دادم.
خدا رو شکر اونم دیگه بیخیال شدو ادامه نداد.
-خب پندار جان من چیکار کنم؟
-صبر کنید الان کارهاتونو میدم دستتون.
از این همه بی توجهیش ناخوداگاه اشک تو چشام جمع شده بود.
خب یعنی چی.......... من اومده بودم پیش اون و اون اصلا حواسش به من نبود.
اصلا الان هرکی جای اون بود مثل پروانه دورم میچرخید ولی اون .....
بخاطر اشک تو چشام دیدم تار شده بود.
-این مال تو اینم مال تو...... نقطه هاشونو خیلی کمرنگ کشیدم که نقشه م خراب نشه. فقط حواستون باشه باید خیلی دقیق و مرتب و تمیز بکشیمشون.
-روشویی کجاست؟
واقعا اصلا به هیچی دید نداشتم. اگه با دستم اشکمو پاک میکردم ارایشم به فنا میرفت پس فقط باید یه ذره دستمال کاغذی به چشام بزنم تا خیسیشو بگیره دستمال کاغذیارو برداشته بودم ولی جلو اینا نمیشد اشکمو پاک کنم.
romangram.com | @romangram_com