#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_79

-من باید جوابو بهش بدم.

-قراره کی بری؟

-فردا ساعت هشت

-باشه بابات میرسونتت اگه راضی بود که مشکلی نیست ولی اگه اجازه نداد فقط فردارو واسه کمک بهش میری.

-باشه

با این وضعیت نمیشد رفت کافی شاپ..... بابام عمرا بزاره تو کافی شاپ کار کنیم.

به پندار اس دادم.

-کافی شاپ نمیشه.... یه جا دیگه بذار

فکر کنم قبل اینکه اس خودمو ارسال کنم جوابش اومد انقدذ که سرعتش زیاد بود

معلومه رو گوشی لم داده بود و منتظر جواب من بود.

-دفتر کارخونه خوبه؟

-نهههه.... من چه طور هر روز خودمو برسونم شهرک صنعتی

-دختر خوب دفتر کارخونه تو شهره.

-عه؟!.... باشه. ادرسشو بگو

ادرسشو برام فرستاد

-راستی پندار

-جانم؟

-بابام منو میرسونه..... قبل من یه دوستم میاد.... قراره من به اون دوستم کمک کنم تو انجام پروژه ش گفتم بدونی.

-اها چشم گرفتم.

-خوبه ممنون

-من ممنون میبینمت

دیگه جوابشو ندادم. به کیمیا اس دادمو ماجرا رو براش گفتم اونم گفت که روش حساب کنم.

خب بهم مدیون بود و باید ادایه دین میکرد.

مهمونی تموم شد و به خونه برگشتیم ولی شب تا صبحو از زور استرس خوابم نبرد.

حال الانم منو یاد شب هایی مینداخت که فرداش با افشین قرار داشتم.

صبح اولین کاری که کردم به کیمیا زنگ زدم که نکنه خواب باشه ولی اون با ریجکت کردنم بهم فهموند که بیداره و اماده انجام وظیفه ست.

لباس خوشکل پوشیدم و با بابام راهی شدم.


romangram.com | @romangram_com