#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_78

-خب عزیزم با وحید دعوام شده بود میخواستم اشتیش بدم.

-خب چرا منو میفرستی دنبال نوهود سیا

سعی کردم لبخند رو لبمو پنهون کنم تا اوضاع از این خراب تر نشه

-عزیزم نخود سیاه چیه فقط نمیدونستم چه جوری بهت بگم که وحید نفهمه

دیدم ساکته و چیزی نمیگه ادامه دادم

-بیا از این به بعد هر وقت خواستیم به هم بفهمونیم دروغکی حرف زدیم بعدش کف بزنیم خب؟

انگار حرفم اثر خودشو گذاشت چون زود رو مبل چهار زانو سمت من نشست و گفت

-نه نه اونجوری نه مثل تو فیلما........ انگشت اشاره و انگشت وسطیو رو هم گذاشت....... اینجوری کنیم.

-چشم هر چی تو بگی

بوسم کردو بقیه مهمونیو شادو خندون گذروند.

نزدیکایه اخر مهمونی بود که رفتم تو اتاق وحید تا گوشیمو چک کنم.

سه مسیج از شماره ناشناس که حدس میزدم پندار باشه اومده بود.

جعبه مسیج هارو باز کردم نوشته بود

-سلام ببخشید مزاحم شدم گفتم بهت خبر بدم واسه فردا ساعت هشت اگه میتونی

اس هایه بعدی فقط ازم خواسته بود جوابمو بهش بدم که میرم یا نه.

برگشتم تو هال و پیش مامانم نشستم. خاله سروه تو اشپزخونه بود.

-مامان؟

-جانم؟

-دوستم خواسته فردا برم کمکش

-کمک چی؟

-پروژه ش دیگه..... بهتون گفتم ظهر

اخمی که نشون از دقت و حساسیت میداد رو صورتش نشست. ناخوداگاه خوف گرفتم.

-کدوم دوستت؟

-کیمیا.

-کدومه؟

-همون که تو تولد پارسال باهاش عکس انداختم.

-باید با بابات حرف بزنم.


romangram.com | @romangram_com