#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_73
-چرا عزیزم؟
صداشو نزدیک تر شنیدم واسه همین سرمو بلند کردم.
-نمیدونم سرم یه ذره درد میکنه
اومد کنارم نشست.
-چرا درد میکنه دردت به جونم
-خدا نکنه مامان
به درجه ای از بی کسی رسیدم که هروقت مامانم قربون صدقه م میره بغض میکنم.
کاش شرایط یه جوری بود که میتونستم از دردام برایه مامانم بگم
کاش میتونستم به بابام بگم کیا اذیتم کردن و اون حقمو میگرفت.
کاش الانم مثل بچگیام اگه جاییم زخمی میشد بوسش میکردنو منم زودی خوب میشدم.
چه بد که نمیتونم از شرایطم برای مامان بابام بگم.
با احساس دستایه مامانم رو پیشونیم ازفکر اومدم بیرون.
-مامان؟
-جونه دله مامان
لبمو به دندون گرفتم
-یکی از دوستام باید پایان نامه شو بنویسه خواسته منم کمکش کنم اگه کمکش کنم اونم برای پایان نامه من جبران میکنه
-تو که هنوز وقت پایان نامه نوشتنت نشده
-میدونم
-باید بری خونشون؟
-نه
-پس کجا؟
-نمیدونم خبر میده بهم.
-باشه باید ببینم کجاست و باباتم باید اجازه بده.
-باشه.
-خب دیگه چه خبرا؟
-هیچی
-امروز خوش گذشت؟
romangram.com | @romangram_com