#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_69

واقعا با سوالش جا خوردم. دستم تو هوا ثابت موند.

باد تو غبغبه م انداختم. نفسمو محکم دادم بیرون و لبامو خیس کردم.

-دوست پسر سابقم

از گوشه چشم نگاش میکردم تا حرکات و صورتشو ببینم که چه تغییری میکنه.

-و اون پسری که از دستش در میرفتی کی بود؟

این پسر چقد از من اطلاعات داره. هر دفعه م با یه پسر منو دیده حسابی سابقه م خرابه پیشش.

-دنبالم بود ولم نمیکرد.

-واسه یه مزاحم اونقد استرس داشتی؟

جوابشو ندادم. دوست نداشتم از زندگی شخصیم باخبر شه......... به اون ربطی نداشت.

دستمو که تو هوا مونده بود پایین اوردم.

واسه عوض کردن جهت فکرش گفتم.

-چه کاریو باید تا اخر هفته تحویل بدی؟

-طراحی وسایل کارخانه.

-نقاشی دیگ؟

خندید..... بلندو رها و من از خنده ش حسابی شارژ شدم.

-پنج ساله دارم نقاشی میخونم پس

-خب باشه بابا مهندس...... تو کارخونه طراحی؟

-نه ....طراحیو به عنوان اضافه کار انجام میدم. رئیس کارخونه این فرصتو بهم داد.

-مطمئنم خیلی عالی میشه

یه نگاه کوتاه بهم انداخت دوباره به اسمون نگاه کرد.

به وضعیتی که حالا هردوتامون توش بودیم فکر کردم.

کنار هم رو گیاهایه کوهی دراز کشیده بودیم. فکر کنم اندازه یه وجب با هم فاصله داشتیم.

-هم زیادن......... هم دست تنهام........ هم کلی کار سرم ریخته.

اولین چیزی که به ذهنم اومد این بود. میتونم من کمکش کنم.........؟ ایا بلدم.......؟ اصلا وقتشو دارم........؟ کجا باید انجامش بدم.......؟

به این فکر کردم که این دومین باره که این پسر غریبه بهم کمک کرد نامردیه منم یکم از خود گذشتگی نکنم براش.

-کسی که درسشو نخونده باشه میتونه انجام بده؟

لبخند خوشکلی رو لبش اومد.


romangram.com | @romangram_com