#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_67

نگام کرد. حس کردم سوال مسخره ای پرسیدم خب میتونست واسه دعوا و ضرباتی باشه که بهش زدن.

-وقتی فکر میکنم چقدر کار دارم که باید تا اخر هفته انجامشون بدم سرم درد میگیره.

-چه کارهایی؟

انگار اصلا تو این دنیا نبود و داشت با خودش درد دل میکرد. کاری که همیشه من انجام میدادم.

-فکر میکردم پول حاصل از این کارو میتونم پس انداز کنم ولی بازم یه خرج دیگه رو دستم افتاد.

نمیدونستم بپرسم چه خرجی یا نه؟!

دوست نداشتم با سوالام ناراحتش کنم یا این حسو بهش القا کنم که دارم تو زندگی خصوصیش دخالت میکنم.

واسه همین سکوت کردم که اگه دوست داشت خودش ادامه بده.

ولی اون انگار از اون دنیا دراومد چون برگشت سمتمو مصمم پرسید.

-اون پسره کی بود؟

با پرسیدن این سوال دست منو واسه پرسیدن سوال تو ذهنم باز گذاشت. اگه جوابمو میداد منم جواب سوال اونو میدادم.

-خرج چی؟

نفس عمیقی کشید و با چوبی که رو زمین افتاده بود گیاهایی رو که روییده بود میکند . یه جورایی خاکو شخم میزد.

-مامان بابام مریضن و من باید خرج داروهاشونو بدم.

-چه مریضی؟

-بابام قلبش مشکل داره مامانمم پوکی استخوان داره.

چشمامو ریز کردم. وقتی از یه چیز ناراحت میشم اینکارو میکنم.

-واسشون پرستار گرفتی؟

لبخندی که رو لبش اومد هویدا تر از اون بود که متوجهش نشم.

-اون خواهرم بود....... شوهر کرده. هر وقت بتونه میادو به پدرمادرمون سر میزنه.

به خنده رو لبش نگاه کردم که با چشمایه خسته ش هیچ همخونی نداشت.

یاد خنده هایه مزخرفو بی معنی خودم وسط هق هق گریه هام افتادم.

نمیدونستم چی بگم ترجیح دادم بیخیال حرف زدن در اون مورد بشم و جواب سوالشو بدم.

-اون پسر یکی از پسرای تلگرام بود...... گفت کارم داره گفتم کارشو بگه گفت باید رو در رو بگه و من نمیدونستم چی میخواد بگه.

-هر پسری که بهت بگه بیا همو ببینیم میری؟

-اون دوست پسر دوستم بود.

-خب چه فرقی میکنه؟


romangram.com | @romangram_com