#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_65

-نمیدونستم امروزه. ببخشید

تنها چیزی که میتونستم بگم همین بود.

-لازم نبود نگران قرارت باشی من همش پنج دقیقه وقتتو میگرفتم که واسه اونروزو حرفام معذرت خواهی کنم.

یاد حرفای اون روزش که افتادم عقب کشیدمو کنارش نشستم.

-چقدم با هم خوش بودین واسه همه لبخند......

گوشیش زنگ خورد و باقی حرفشو خورد.

گوشیشو از تو جیبش دراورد و جواب داد.

سعی کردم خودمو مشغول کنم تا به حرفاش گوش ندم یا اینکه اون فکر کنه گوش نمیدمو راحت حرف بزنه.

-سلام

-......

-چی شده؟

برگشتم سمتش و نگران نگاش کردم. اونم نگام کرد.

-نه نه اونو بهش نده. داروهای خودش بالای یخچاله.

-.......

-اره.

-.....

-باشه میخرم واسش.

راحت میتونستم صدای خانومو از اون طرف خط بشنوم ولی نمیدونستم چی میگه.

-نه عزیزم تو نگران نباش.

با شنیدن کلمه عزیزم از زبونش اخم مهمون صورتم شد.

نگاه اون هنوز رو صورتم بود و متوجه این اخم شد. چشماشو ازم گرفتو به هرجایی غیر از صورت من نگاه کرد.

-چشم خانومی. چیزی نمیخوای خودت؟

حالا دیگه مثل یه ببر زخمی نگاش میکردم.

نه بخاطر اینکه ناراحت بودم این کلماتو به زبون میاره و نه بخاطر حسودیو این جور چیزا فقط بخاطر اینکه داره اینکارارو میکنه چون فکر میکنه من حسودیم میشه یا ناراحت میشم. پیش خودش فکر کرده الان داره حرصم میده.

تلفنشو قطع کرد. تا اون موقع منم رومو برگردونده بودم یه سمت دیگه.

-اون پسره کی بود؟

-به تو چه؟


romangram.com | @romangram_com