#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_64
هنوز فرصت بستن در ماشینو پیدا نکرده بودم که حرکت کرد.
درو بستمو برگشتم سمتش.
صورتش داغون شده بود....... بخاطر من!!!
تا حالا هیچکس بخاطر من دعوا نکرده بود اونم کسیکه حتی دوست پسرمم نبود.
جرئت حرف زدنو نداشتم حس میکردم الان مثل بشکه باروته که منظره یه حرف یا اشاره منه که منفجر شه.
اصلا نگاهش به من نبود.
تمام تمرکزش رو جاده بود. به سمت همون مکانی میرفت که دفعه اول با هم رفتیم. خیلی زودتر از اونچه که انتظار داشتم رسیدیم.
به ساعت ماشین نگاه کردم. ساعت یازده و چهلو دو بود. خداروشکر تا دو هنوز زمان داشتم
وقتی رسیدیم ماشینو خاموش کردو سرشو رو فرمون گذاشت.
از سمتی که من نگاش میکردم از اثرات دعوا فقط یه رخم کنار لبش مشخص بود و این زخم عجیب به دلم مینشست.
دوست داشتم لمسش کنم تا از واقعی بودنش مطمئن شم. زخمی که بخاطر من ایجاد شده بودو خیلی دوست داشتم.
از ماشین پیاده شد.......... با نگام دنبالش کردم.
کمی جلوتر همون جایی که اوندفعه باهم نشستیم نشست. منم از ماشین پیاده شدمو رفتم کنارش نشستم.
-درد داری؟
از معدود دفعاتی بود که لحن نگرانم واقعی بود.
اخم کرده بود. مشخص بود از دستم عصبانیه.
-نه
پایین تر از جایی که ما نشسته بودیم یه اب راه کوچیک بود.
به سختی از سراشیبی پایین رفتمو گوشه روسریمو خیس کردم که این عملیات باعث شد استین مانتومم خیس بشه.
برگشتم سمت جاییکه پندار نشسته بود.
حالا میتونستم صورتشو کامل ببینم. خدایا کاملا داغون شده بود.
از اینکه این صورت داغون بخاطر من بود دلم غنج میرفت.
با اینکه سراشیبی بود ولی به سختی جلوش نشستم و گوشه روسریمو به سمت زخم کنار لبش بردم.
بین خودمون باشه جنون دست زدن به اون زخم کوچیک باعث شد تموم این سختیارو به جون بخرم.
سرشو عقب بردو به چشام نگاه کرد. دستم تو هوا مونده بود.
-واسه من وقت نداشتی اونوقت همون روزو همون ساعت با یکی دیگه قرار گذاشتی. اونم تو همون مکان.
چشمام اندازه توپ بیسبال بزرگ شد. پس بگو چرا اونجا بوده.
romangram.com | @romangram_com