#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_63

-غلط کردی...... هر ..... میخوای باش وقتی میگه ولم کن یعنی باید ولش کنی.

دمشون گرم چقد فش جدید یادم دادن.

-به تو چه اخه.......

پندار سمتش یورش برد ولی بقیه گرفتنش و تو اون حولا ولا برهان کثافط بازم زدش.

این دفعه به خودم اومدمو جیغ زدم. صدام تو همهمه جمعیت گم شد. صاحب کافی شاپه یا مسئولش بود نمیدونم همش دستور میداد اون دونفرو بندازنشون بیرون تا کافی شاپو رو سرشون خراب نکردن.

پندار برگشت سمتم.

-این....... چی میگه؟

انقد ترسیده بودم که فقط نگاش میکردم.

هوار کشید.

-با تووم میگم این چی میگه؟

برهان گفت

-من مزاحمت شده بودم؟ بهشون بگو که اینطور نبوده.

دلم نمیومد پندارو سکه یه پول کنم و از کتک خوردن برهانم مطمئنن لذت میبردم.

با صدایی که انگار از ته چاه میومد گفتم.

-مزاحمم بودی

دیگه صدا و قدرت جمعیت اونقدری زیاد شد که بتونن اونو بیرون بندازن

جمعیت پندارو ول کردنو بعدشم متفرق شدن.

حتی نیم نگاهیم بهم ننداخت. به سمت در خروجی رفت.

از ترس اینکه دوباره با برهان رو به رو بشه ودعوا کنن پشت سرش راه افتادم.

مثل جوجه پشت سرش میرفتم. از فرط عصبانیت قدم هاشو تند بر میداشت منم که کوچولو.....

مجبور بودم پشت سرش بدووم.

میرفت سمت ماشینش. ماشینشو از دور دیدم.

خداروشکر کردم که برهان رفته بود.

در ماشینو باز کردو سوار شد. منم همونجا کنار ماشین تو پیاده رو واستاده بودمو نگاش میکردم.

شیشه رو داد پایین.

-سوار شو

انقد عصبانی بود جرئت مخالفت نداشتم. زود در ماشینو باز کردمو سوار شدم.


romangram.com | @romangram_com