#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_53

هم خانواده سطح بالایی داشت هم خودشم با عرضه بود هرچند این وسط پول و پارتیم بی تاثیر نبوده.

من تا بازوش میرسیدم.

اون زمانیکه اصلا حرفی درمورد بدن سازی درمیون نبود وحید مرتبا بدن سازی میرفت واسه همین از نظر قیافه اصلا نمیشه بهش ایراد گرفت.

سروه خانوم یه زن خیلی خوشکله وحیدم خیلی به اون رفته. اقای شبستری هم زشت نیست ولی خب خوشکلم نیست.

وحید سبزه ست موها و ابروهاش سیاهه و چشم هاش قهوه ای. از نظر صورت نوید و وحید خیلی به هم شبیه ن ولی نوید لاغرتر از وحیده.

-میشه من برم بخوابم؟

سروه خانوم جواب داد

-برو عزیزم مشکلی نیست.

چشم غره هایه مامانمو دعوایه بعد و به جون خریدمو رفتم تو اتاقم که بخوابم.

-اسرا میشه منم پیش تو بخوابم؟

-بیا عزیزم

پشت بندش وحیدم اومد تو

-میشه منم اینجا بخوابم؟

-نه

-بیشعور اصلا نمیفهمی مهمون داری یعنی چی

-وحید باز بی ادب شدیا.

-اگه از اینکه اینجاییم ناراحتی لازم نیست تحمل کنی فردا از اینجا میریم.

با تعجب سرمو از رو بالشت بلند کردم خواستم چیزی بگم که از اتاق خارج شد.

این چرا اینجوریه.......؟

خب بزارین من کپه مرگمو بزارم خستگیم دراد بعد اونوقت واسشونم بندری میرقصم.

بیخیال ناز کشیدن شدم........ حوصله نداشتم .

خب میخوان برن بدرک واسم مهم نیست.

سیم کارتمو عوض کردم و گوشیمو گذاشتم کنار بالشم تا مسیج ها برسه.

ویبرش رو تخت باعث شد روژان تکون بخوره. زود تو دستم گرفتمش تا نکنه باعث بیداریه روژان شه.

نور صفحشو کم کردمو بعدم جعبه مسیجارو باز کردم.

همش از طرف شاهرخ بود.

خلاصه اس هاش این بود که برم ببینمش خواهش کرده بود که اگه شده واسه اخرین بار برم ببینمش به حرمت یه سال دوستیمون.


romangram.com | @romangram_com