#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_50

اه عصبیم کرد......... خوشم نمیاد اخرین حرف ازجانب من باشه.

امروز پنج شنبه ست سه روز دیگه میشه شنبه یا یک شنبه؟فکر کنم بشه یک شنبه.

اصلا به من چه من که قرار نیست برم.

-اسرا بیا این کت و نگاه کن

به سمت وحید تغییر مسیر دادم. بقیه م همه اومدن تا سلیقه وحید و بنگرن.

تصور کنید این همه ادم جلو ویترینه یه مغازه اونم فقط برای نگاه کردن به یه کت.

میخواستم در برم شیطونه میگه خودمو بزنم به اون راه که اصلا اینارو نمیشناسم.

به کت انتخابیه وحید نگاه کردم.

یه کت ابی کمرنگ که قسمت ارنجش با رنگ قهوه ای پینه شده بود.

-چه زشته

مامانم بهم چشم غره رفت. خب زشت بود چیکار کنم.

وحید با تعجب نگام کرد.

-قبلنا یه جور دیگه میزدی تو ذوق الان خیلی پیشرفت کردی

-میخوای کت بگیری؟

-با اجازتون.

-اون سرمه ایه که ارنجش با رنگ سیاه پینه شده خوشکله.

سروه خانوم گفت

-اره راست میگه. سرمه ای هم بهت میاد.

روژان که تو بغل نوید بود گفت

-سرمه بخر با لباس سرمه ای اجیم ست شه.

اصلا یادم نبود لباس خودمم سرمه ایه. کاش روژان اینو نمیگفت الان پیش اونا انتخاب من یه جور دیگه تعبیر میشه ای بابا.

-باشه همینو میگیرم خودمم خوشم اومد.

کسی به حرف روژان عکس العمل نشون نداد و این یکم عجیب بود.

بقیه رفتن تا مغازه هایه دیگرو نگاه کنن منم رفتم سمت مغازه کفش فروشی.

خیلی دلم میخواست کفش بگیرم ولی نمیشد هنوز دوماه از خریدن این کفشی که پامه نگذشته بود.

شاید بتونم یه کار کنم وحید بگیره برام.

امم فکر بدیم نیست.......


romangram.com | @romangram_com